امشب شب علی اکبر و پاره تن امام و مولایمان است این غم جانسوز را به حضورامام زمان تسلیت عرض می کنیم
حسینه در این لحظات از شور خاصی برخوردار مشه اگه همه در این مراسم سنگ تمام بزارین اجر همه به امام حسین(ع)
سلام بر علی اکبر سلام بر حیدر ثانی و سلام بر شبه پیامبرآن مرد دلیر میدان نبرد وآن عزیز و جوان هاشمی که داغش از هر داغ بر حسین افزون تر بود
گوشوارهایم مال تو :
بیا با من همراه باش و در تمام اوقات دستم را بگیر
بر سرم سایبانی باش و هرگز از برم مرو تا لحظه های آخر
به من بگو که چرا از من هرگز در خواستی سخت نداشته ای به من بگو
گفتم شاید نگاری چون تو مرا به هیچ می پندارد ولی ای نازنینم تو از هر چه فکر کنم برتری
در آغاز روئیدن گلها من در پناه تو می توانم یک پرنده رها باشم
ای زیبا شعر بودن با من باش و برف سرد زمستان قلبم را تو آب کن
روزی به خود می گفتم که بی تو چگونه خواهم بود این بودن فنا خواهد بود
در تنهایی یک شب بی وصف صورت تو مرا قرار در سینه نیست و تمامی لحظات گرم از توست
مر غک غریب تنهایی دوش نوا سر کرد که فردا کتاب عشق گشوده می شود
دفتری به اندازه تمام قرنها به بزرگی سخاوت ایثار عشق تو ای آفتاب خانه عشاق
فردا روز با ز گشای دل به روی سر زمین سرداران بر دار شده از جرم عاشقی است
و عشق فریاد میکند:آی مردم بیاید که فردا تمام تن ها بر تازیانه ستم نوازش خواهند شد
و بر سریر قلبها سفر های خون وجنون پهن خواهد شد
گوشوارهایم مال تو :
بیا با من همراه باش و در تمام اوقات دستم را بگیر
بر سرم سایبانی باش و هرگز از برم مرو تا لحظه های آخر
به من بگو که چرا از من هرگز در خواستی سخت نداشته ای به من بگو
گفتم شاید نگاری چون تو مرا به هیچ می پندارد ولی ای نازنینم تو از هر چه فکر کنم برتری
در آغاز روئیدن گلها من در پناه تو می توانم یک پرنده رها باشم
ای زیبا شعر بودن با من باش و برف سرد زمستان قلبم را تو آب کن
روزی به خود می گفتم که بی تو چگونه خواهم بود این بودن فنا خواهد بود
در تنهایی یک شب بی وصف صورت تو مرا قرار در سینه نیست و تمامی لحظات گرم از توست
مر غک غریب تنهایی دوش نوا سر کرد که فردا کتاب عشق گشوده می شود
دفتری به اندازه تمام قرنها به بزرگی سخاوت ایثار عشق تو ای آفتاب خانه عشاق
فردا روز با ز گشای دل به روی سر زمین سرداران بر دار شده از جرم عاشقی است
و عشق فریاد میکند:آی مردم بیاید که فردا تمام تن ها بر تازیانه ستم نوازش خواهند شد
و بر سریر قلبها سفر های خون وجنون پهن خواهد شد
فرداست روز ملاقات تو با مروارید های اشک یتیمان خسته از سفر تازیانه
و آغاز نوحه های زنان بی همسر از پا فتاده در دشت بی کسی ها
زد پای تو در همه جا یی این دشت به چشم می خورد که به خط عشق شباهت دارد
میبینم که سرداری به ناز تو میبالد و خود رابا تمام خانواده و یاران به تو ارزانی می کند
سر دار فتح و پیروزی ؛آشنایی از قبیله ایستادگی؛با کودکان آفتابی و زنان ستاره سیرت
لبانی نغمه خوان و مناجات گو در میانه میدان نبرد
آزاد مردانو شیر زنانی در پی ایشان در گرم ترین دقایق روز ایثار
یگانه مرد در عصر ؛مظهر جود و سخاوت در بذل جان؛سالار این قافله
با یاران دل داده بی الایش وبا لبان تشنه و سینه های پر از رنج نامردمی
آغاز یک تراژدی ماندگار و زخمی به صورت زشت تاریخ بشریت
می بینم که فردا کودکانی تشنه به انتظار آب؛و دستانی بریده در تلاش سیراب کردنشان
زنانی بی پسر نوحه کنان در خیمه های اهل پاکان روزگار
سر های بر نی و میدانی از خون خدا لبریز
تن های کوبیده شده بر زیر پای ستوران و دلهای پاره پاره شده در راه عشق تو
موسیقی شمشیر ها در گو ش تاریخ؛آتشی از قهر و کین؛غارت و تعدی
سیلی و تازیانه از کین بر صورتهای کوچک طفلان و دستهای بسته
می بینم ترس کودکی از بهر جان خواهری کوچک تر که می گوید به خواهش بیا
گوشواره هایم مال تو
و چه غریبانه می ماندخار به پای بیقراراو در کشاکش فرار از عدو
آری میبینم که سری به نی نغمه های زیبای قران یر داده
و کاروانی که به راه آشنایی آمدو به غریبی یک دنیا می رود
و تن های عریانی که به سر داری تن بی سر سالار خود در بیابان بلا افتاده
خطبه های قافله سالاری در کاخ جور از زبان زنی به بلندای همه استقامت
و باز می بینمت ای مٌهر محبت به پیشانی پاکان روزگار
و من به تو نیاز دارم که بخوانیم به این سرا پرده راز تا گشوده شود
در های بسته زندان تن با کلید آمرزش و رحمت بی انتهایت
و من با آن کودک خواهم گفت: نه گوشواره های من مال تو عزیز خسته از جور...